Monday, December 24, 2007

واسکن میزنیم واسکن





آخی. خوشحال شدم.امروز از صبح حوصله نداشتم چند بار اومدم برای سپهری وقایع نویسی کنم اما حال نداشتم.ولی الان با خوندن یه سایت خوب در مورد نی نی ها و غذاشون وقتی متوجه شدم سپهر در مقیاس سنش نه تنها کم نمی خوره بلکه مامان خوب هم بهش می رسه خوشحال شدم سر ذوق اومدم و نشستم پای نوشتن.
امروز صبح سپهری با مامانی و باباجی رفت واکسن 5/1 سالگیشو بزنه. من هم موندم خونه که با هم بریم که باباجی گفت تو برو سر کارت خودمون می بریمش و من هم اومدم. زنگ زدم مامانی گفت که پسری خیلی آقا بوده و خانمه بهش گفته دهنت رو باز کن و وقتی باز کرده کلی از آقاییش تعریف کرده.قربونش برم چند وقته خودم حس می کنم خیلی آروم و مظلومه.شیطنت داره ولی یه جور خاص و آروم.فقط نمی دونم چرا یاسی جون رو اینقدر اذیت می کنه و باهاش خوب نمی شه که نمیشه. دیروز وقتی می دیدم با مامانیش هم جوره و مثل گربه خودشو بهش می ماله و باهاش بازی می کنه کلی خوشحال شدم انگار داره از اون وابستگی مطلق در میاد.
الان سه شبه که ما به خاطر آقا سپل (معمولا اینجوری صدات می کنیم) داریم حال می کنیم .سه شب پیش که شب یلدا بود و روز 5/1 سالگی پسر و من دوست داشتم این روز رو براش جشن بگیرم در نتیجه یه کیک نه سه تا کیک پختم و رفتیم خونه باباجی .شمع برای این سن گیر نیاوردیم و با نصف کردن یه شمع درستش کردیم.دو شب پیش هم رفتیم دنبال خونه جدید .آخ جان که تو پسر ناز چطور مودب و موقر بغل بابا توی بنگاه ها می نشستی و ذل می زدی به بنگاه داران محترم. قربونت برم . بعد از اون برای جبران کم خوری روزت کباب برات گرفتیم و ماهم از قبل شما....چه کباب خوری هم شده بودی پسرم فکر کنم برای همینه که در عرض این دو هفته تقریبا یه کیلو افزایش وزن داشتی و امروز شدی 11 کیلو و 950 گرم. دیشب هم با هم رفتیم سالن ژیمناستیک که تو به بچه ها و حرکاتشون نگاه کنی و بعد هم ساندویچ و رفتیم پارک بادی که بسته بود.بعد خونه دایی امیر و بعد هم خواب تو ماشین و بیدار شدن و بد مستی شب (به قول بابا محسن).اکثر بچه ها ساعت 10-11 که می خوابن دیگه تا صبح خوابن اما شما آقای محترم وقتی این ساعتها می خوابی من بیچاره دلم تو دستمه که یه ساعت بعدش بیدار می شی و برای حداقل 3 ساعت دیگه شدیدا کوک شدی و دیشب هم از اون شبها بود.اما تمام این بیخوابی ها، قدم زدن توی خونه وقتی دستهای کوچیکت انگشتم رو چسبیده، سرو کله زدن و بهونه گیری هات بی نهایت لذت بخشه، بی نهایت و ما اینقدر دوستت داریم که با تمام اینها لذت می بریم. از آب خواستن دروغیت وقتی سعی می کنی ما رو به یه بهونه بلند کنی (که البته ما هم راهشو یاد گرفتیم و قبل از خواب لیوان آب رو می ذاریم بالای سرمون.وای دفعه اول که رو دست خوردی قیافیه معترضت مامانی خیلی ناز بود ) تا بازی های نامناسب نیمه شب همش دوست داشتنیه.

No comments: